استارت که زدم، آخِرای دعوا بود. تمامی بد و بیراهها گفته شده بود و موبایلها هم از کار افتاده بودند و شاید حتی کلیپ دعوا، همان جا، همان موقع، دست به دست گشته بود. تنها چیزی که رؤیت شد، دماغِ خونیِ یکی از جوانها بود و دیگری را هم پیرمردی سفت بغل کرده بود که مبادا دوباره حمله کند. جوان اما همانطور که پیرمرد در آغوشش بود، هنوز لِسانش میچرخید و فحشی نبود که نثار کاراکترِ مکملِ ماجرا نکند. صدای داد و قال و هیاهو به آرامی محو شد. خانم جوانی نشسته بود روبروی خانم میانسالی و از جهیزیه نداشتن دخترکی تکلم میکرد. اینکه موعدِ به خانه بخت رفتنش نزدیک است،,عبور موقت,عبور موقت خودرو,عبور موقت دات کام,عبور موقت ایران,عبور موقت ماشین,عبور موقت کالا,عبور موقت عمو پورنگ,عبور موقت پورنگ,هزینه عبور موقت,پلاک عبور موقت ...ادامه مطلب