حقیقت امر این است که ملاک خوببودن و بد بودن آدمها در نظر دیگران امروزه تغییر کرده است. قدیم میگفتند مثلاً فلانی آدم خوبیست؛ چون نماز میخواند، روزهاش ترک نشده و خلاصه آدم باخدا و باصفاییست و در صراط مستقیم قدم برمیدارد. پربیراه هم نمیگفتند؛ یعنی کسانی که تمام فرائض را انجام میدادند، حقیقتاً به واسطۀ انجام آنها، خواهناخواه در مسیر حقیقت و درستی بودند و خود نفس اعمال، باعث میشد کجروی نکنند. تأکید میکنم که پایۀ اصلی این ملاک، درست انجام دادن نفس اعمال بود. خودمانی اگر بخواهم بگویم، میرود در وادی همان مثال «چون که صد آید، نود هم پیش ماست». امروزه اما ملاک متفاوت شده است؛ یعنی شما همین که با چندنفر خوشوبش کنی و ظاهراً اخلاق درستی داشته باشی و در یککلام، کاری به جایی نداشته باشی، سرت در لاک خودت باشد و صبح بروی پی یکلقمه نان که حرام و حلالش تفاوتی ندارد و از همه مهمتر، از ترس، مطیع زنت باشی، آدم خوبی جلوه میکنی. حالا کاری به این ندارند که تارکالصلاتی و روزهها را یکی پس از دیگری آقاوار خوردهای و اصلاً زبیخوبن، به هیچچیز اعتقاد نداری. آنچه گفتم را بخواهم در یکجمله جمع و جورش کنم، میشود قدیم ملاک خوببودن، خدایی بودن و سپس انسانیت بود، امروز ملاک چرخیده و چرخیده و رسیده به فقط انسانیت.
این چیزی که گفتیم فینفسه بد نیست؛ یعنی بشر اگر انسان باشد و کارهای انساندوستانه انجام بدهد و در یککلام، آدم باشد و منشور کوروش را از بر باشد، حتی اگر باخدا هم نباشد، به جایی برنمیخورد؛ چرا که هرکسی را در یکوجب جا و در قبر خودش میخوابانند. شاید این «هرکسی را در قبر خودش میخوابانند»، یک کلام کلیشهای باشد؛ اما خوب که کندوکاو میکنیم، کلیشههای حقیقی، گوشزد کردنش اشکالی ندارد. مشکل اما از جایی شروع میشود که همین شخص ضد دین و انساندوست و به ظاهر انسان، درسهایی را از رسانههای غربی میگیرد و یک کتاب تاریخی و تنها همین کتاب تاریخی را مطالعه کرده و شروع به تبلیغ برعلیه میکند و کماکان با ظاهرسازی، آدم خوبیست و خدشهای هم بر این خوب بودنش وارد نمیشود.
هنوز که هنوز است دودستی بر فرق سرم میکوبم که چرا در انتخاب داماد، دقتهای لازم را اعمال نکردم. خوب دقت کنید؛ دقتهای لازم! لازم، از اینمنظر که همۀ ما به گذشت زمان و از صفر به صد رسیدن به خوبی واقفیم؛ البته امروزه دیگر کمتر کسی به صد میرسد و اگر هم برسد، آدمیست «زوار در رفته» و قراضه. از گریه به گریه رسیدن را خوب میدانیم. ضربه به پشت را تجربه کرده و انشاءالله، لرزش شانه در قبر را هم تجربه خواهیم کرد. هنوز اما دختر را دودستی تحویل کسی میدهیم که از مال دنیا بینیاز باشد. منظور از اینجمله این است که اول مال و منال داشتن داماد برای خانوادۀ دختر اولویت دارد، اولویت که چه عرض کنم، همین و فقط همین! حالا اگر دختر را از مسیر راست گرفت و برد به کجراهه اشکالی ندارد! از راه صاف و آسفالت گرفت و بردش در جادۀخاکی و پردستانداز، موردی ندارد! همین که دخترکم شب که شد، سر گرسنه روی بالش نمیگذارد، صدهزار مرتبه شکر. همین که دخترکم هرماه در جوار شوهر کچلش، در کنار سواحل دریای شمال و جنوب با عینکآفتابی عکس میگیرد و در اینستاگرامش میگذارد، خدا را صدکرور شکر. حالا بینمازش کرده؟ به جهنم! بیحجابش کرده؟ به درک اسفلالسافلین! چه کسی این حرفها را میزند؟ همین که از صفر به صد(؟) رسیدن را به خوبی میداند.
قدیم میگفتند فرزندم نماز میخوانی؟ روزه میگیری؟ آدمی؟ ایمان داری؟ بعدش میگفتند کار داری؟ زحمتکشی؟ نان حلال میخوری یا هرچه از باری به هرجهت رسید مصرف کنندهای؟ بعدش که داماد تمام سؤالات را بهدرستی جواب میداد، میگفتند حالا برو در اتاق مجاور و با عروس چهارکلامی اختلاط کن. هرچه خدا خواست. حالا اما اولین سؤالات این است: خانه داری؟ کار داری؟ ماشین چه؟ پول؟ پسانداز چه؟ اصالت خانوادگی؟ ژن چه؟ ژنت خوب است؟ عه! جداً! همه را داری؟ خب بفرمایید در اتاق مجاور... نه، اجازه بدهید؛ دهانتان را شیرین کنید!
تهتهش را که خوب واکاوی کنیم، هنوز خیلیها وقتی بچهشان به زمین میخورد، بیاختیار فریاد میزنند: «یا اباالفضل!». وقتی یکنفر در یک دعوا، محکم به صورت دیگری میکوبد، میگویند: «یاپیغمبر! عجب مشتی زد!». وقتی یکدختر سانتیمانتال در خیابان میبینند و کیف میکنند، میگویند: «ماشاءالله! چی خلق کرده!». وقتی یکتصادف را با چشم سر، روبروی خودشان میبینند، بیدغدغه میشوند و از اصل خارج شده و فریاد میزنند: «یاخدا!». شاید اینها فقط در کلام باشد و مفهومی برایشان نداشته باشد، اما میخواهم بگویم مواقعی هست که آدم بیاختیار میشود و عنان از کفش میرود. تا همین چندوقت پیش میگفتند: «صدسال اولش سخت است». حالا با وجود این همه تصادف و سکته و سرطان و مریضی و امثالهم، خیلی که با دید مثبت بنگریم، باید گفت: «اشکال ندارد؛ شصتسال اولش سخت است».
برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 84