سلام
1. سوّم یا چهارم دبیرستان بودم. آقای دُربیگی دبیر ادبیّاتمان یک بیت شعر را از همه کلاس سیواندینفرهمان پرسید. هیچکس نتوانست درست معنا کند «نه در مهد که نیروی حالت نبود / مگسراندن از خود مجالت نبود» سعدی را. حالا هر وقت پوشک مادرم را عوض میکنم یاد آنروز میافتم.
2. مادر، دستش را میگذارد روی شانهام، یا علی میگوید زیر لب و برمیخیزد؛ مادر، پوکی استخوان دارد و پاکی قلب. مادر، قرص خواب میخورد؛ لورازپام ده. راحتتر میخوابد امّا با قرص ماه شب چهارده! «قند» خون مادر بالاست. دلش اما همیشه «شور» میزند برای ما. اشکهای مادر، مروارید شده است در صدف چشمانش؛ دکترها اسمش را گذاشتهاند آبمروارید! حرفها دارد چشمان مادر؛ گویی زیرنویس فارسی دارد! دستانش را نوازش میکنم؛ داستانی دارد. مادر، سمبل مهندسی آفرینش خداست. به قول حسین پناهی «به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد.»
3. خواهرم میگفت «مامان موقع طواف خسته شده بود. نشست کنار پیرزن خارجیای که مثل خودش داشت نفس چاق میکرد. بهش با زبان مادری گفت «تو هم فرو ماندی»؟!
4. به قول «هرمز انصاری» در کتاب «اندیشه میراب عشق»؛ «مادر، دست و نگاه و کلامش شفابخش است.»
5. یکی از دخترهای دوران ارشد هنوز که هنوز است، بعد از سیزده سال میگوید «تو زنبگیر نیستی! یادته توو اون شماره سحر صفحه آخر، آخر ستون کاریکلماتورهات، نوشته بودی زن یعنی ظنّ!»
6. همهٔ کتابها، مقالات، اشعار و ... دربارهٔ زن را میشود در یک جمله خلاصه کرد؛ «زن را باید باور کرد.» همین!
7. آن شب تابستانی سال هشتادوهشت که خیلی ماخوذ به حیاء به پدرم گفتم «من و ... رو همین امشب محرم کنین با هم» یاد این شعر احمد شاملو افتادم که در وصف «آیدا»یش گفته «بوسههای تو / گنجشکان پرگوی باغند / و پستانهایت، کندوی کوهستانهاست.»
8. به قول سیّدمهدی شجاعی؛ «مردها صنعت خدا هستند و زنها هنر او.»
#رجبعلی محبی (دردهای خاکستری)
میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر مبارک!
برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 99