بچۀ ما آدم شد، میرزا سه‌ماه پیرتر شد!

ساخت وبلاگ

سه‌ماه گذشت! چند شب پیش مهراده را گذاشتم تو بغل نَنَش و گفتم نگهش‌دار که یک عکس از مهراده در سه‌ماهگی داشته باشیم. البته نَنَش اعتقادی به عکسِ به تعبیر من «خودمونی» ندارد و در این ایام کلی خرج آتلیه و این قروقمبیل‌ بازی‌ها (به قول چـ[نا]گوارا که وقتی ازش پرسیدم گفت: «یعنی قرتی بازی») روی دست من گذاشته، اما هرچه باشد، من اعتقاد دارم به این عکس خودمانی‌ها که بی‌خود و بی‌جهت بچه را در این آتلیه‌ها که کارشان تلکه‌کردن مردم است، بالا و پایین نکنیم و بچه نخواهد بی‌خود تریپ روشن‌فکری بردارد.

مهراده جاخوش کرد تو بغل نَنَش و من هم دوربین را آوردم بالا که عکس بگیرم. یک‌مرتبه دیدم مهراده اخم کرد و ناراحت شد! انگار عادت کرده بود به دوربین آتلیه و دلش رضا نمی‌داد به این دوربین الکی‌ها. در نگاهش جملۀ «بیبین کارادا! چی‌چیِس عامو! وخی خودیدا جمع کن با این دوربینِد!» موج می‌زد. اگر بخواهم مستند برای‌تان بنویسم، قیافه‌اش این‌گونه شد:

از آن‌جایی که بابا از همان بدو تولد با پسر اختلاط می‌کند و حرف هم را بهتر می‌فهمند، فهمیدم «بِچّه چِشِس». گفتم: «چی‌چیِس بابا! چِدِس قوربونِد برم! این دوربینی خودمونِس. اِگه بیذاری عکسیدا بیگیرم، بعدش می‌بِرَمِد آتلیه». یک‌دفعه بچه گل از گلش شکفت و یک قر و غمزه‌ای هم آمد و یک صدایی هم از آن پایین، در زیر و بم مای‌بیبی شنیدم که نشان‌دهندۀ اعلام رضایتش بود.

اگر بخواهم برای‌تان مستند بنویسم، قیافه‌اش این‌گونه شد:

خلاصه که هرچه مهراده حرف من را بهتر می‌فهمد و عکس‌العمل نشان می‌دهد، چه از بالا، چه از پایین، احساس می‌کنم مثل «صاایران»، هر روز آدم‌تر از دیروز می‌شود و بیشتر احساس پیری می‌کنم. چشم به هم زدم و سه‌ماه گذشت و از آن‌طرف‌ترش، من هم سه‌ماه پیرتر شدم.

«عمریمُونِس میرِدا! پیر شدیم رفت، والّا به قرآن!».

میرزا ...

نظرات

پاسخ:
خوش باشی دادا همه وقت! :)))
ما مخلص شومایم.
+ آره، 670 بار! :)))

پاسخ:
لابد مهراده هم دلش واس شوما رفتس؛ دل به دل را دارِد آخه خانم نویسنده :)

پاسخ:
کاش این «ی» رو بیشتر می کشیدی مهندس؛ رفت که رفت!
اتفاقاً مهندس چند روز پیش یکی تو سیبیل دیدم، یواشکی دادمش زیر بقیه، آما «آهی ز حسرت ته دل کشیدم».

پاسخ:
نمی دونم شما کی اخم از من دیدین که اخمو تصور می کنین من رو :)

پاسخ:
اون دو فسقلی شما رو هم خدا حفظ کنه! اصلاً تموم فسقلی ها رو خدا حفظ کنه!
این عکس بازی ها الان مد شده، و الّا خونه رو زیررو کردم، دو تا عکس پیدا کردم از خودم.
حالا بازم شما لابد بیشتر به خودتون می رسید، من که دیگه بی خیال دنیام :)
سلامت و سربلند باشید!
یا علی مدد

پاسخ:
مخلصم محمدرضای شاعر، دوست عزیزم.

پاسخ:
:) بغضش واس چی بود؟

پاسخ:
ممنون زن کویر
امیدوارم شما هم از شادیاتون بنویسید همیشه، به دور از هر چه آدم روشن فکر نما (اشاره به اون پست و اروپا و...)
خوشحال باشی همیشه!

پاسخ:
«خخخخخخخخخ» عالی مستدام خانم! :)
ممنون، خدا سلامتی بهت بده دختر زحمتکش!

پاسخ:
لابد شما که خود فرشته اید، هیچی دیگه :)
ممنون، لطف دارین.

پاسخ:
سلامت باشید ان شاءالله!

پاسخ:
حضرت عشق! «باز هم» هم نذاری، خوشحالم بابت همون دو تا.
عارفانه نگریستی حضرت عشق! :)

پاسخ:
تحت فشاره تو بغل نَنَش، والّا ژست چه می دونه چیه هم ولایتی امام هشتم :)
خدا حافظِ مرام و معرفت شما!

پاسخ:
:)
بله، چه زود پیر می شویم.
؛)

پاسخ:
خدا حافظ جان شما حوا بانو! :)

پاسخ:
:)) دچارِ مایی! فقط اون کج و معوج رو نفمیدم واس چیه!

پاسخ:
با حال طرز فکر شماست.

پاسخ:
فعلاً که ما پی حرفش می ریم :)
این که چیزی نیس، من فقط نقل کردم، اون بچه، تو ماه عسل، پخش زنده جلو 80 میلیون آدم صدا داد! :)
پول آتلیه در مقابل ایمپلنت کاهی است در مقابل کوه :)

پاسخ:
حالا من گرفتم رفیعه بانو، ولی شمام قرآن رو درست بنویسید :)
چشم، نَنَش همیشه از دودش کورمون کرده.
شما ری اکشناتون رو قبلا نشون داده بودین، لطف داشتین :)
بگردمشم نمی دونم یعنی چه!
ممنون، الله شما را برای خانواده و خانواده را برای شما حفظ کنه! اللهم الرزقکِ!

پاسخ:
جانمی مستر :)

پاسخ:
بچه دار شدم؟! :) راستی شما نبودی، بله، سه ماهشه :)
ممنون و متشکر.
دست علی به همراهتون در این ماهِ علی!

پاسخ:
من مخلصدم رفیق. قرارمون بر رستوران شهرزاد بود؛ نه بریون. حالا اینجا قول بریونم میدم بهت؛ تو فقط بیا.

پاسخ:
:-)
متقابلاً دعا برای شما!

پاسخ:
:-))
به باباش رفتس همشهری، البته از من زیری ریش پیدا نیس :)
ممنون، تازه می خوام زن دوم بگیرم.

پاسخ:
زنده باشی! می گیرم زن دوم رو آخرش، حالا ببین :)

پاسخ:
تفسیر دل چسبی بود همولایتی :)
خلاقیت بالایی دارین ؛-)

پاسخ:
حالا شما بیا، یه کاریش می کنیم :-)

پاسخ:
سلام
:-)
خدا شما رو هم حفظ کنه!
سلامت باشین!

پاسخ:
و علیکم السلام
قصد اسائۀ ادب نداشتم :) صرفا طنز بود؛ ولی ته تهش که فکر می کنم، قروقمبیل های شما هم خودمونیه ؛)
لطف داشتن و دارن دوستان مشترک. البته که شما هم یک مدت نبودید و من پاسخگوی مخاطبین شما هم بودم :)
راضی نیستم که خدشه وارد کنید به اسم مبارکتون؛ هر گلی بوی خودش رو داره.

پاسخ:
نه، خوشبختانه هیچ کدوم چیزی نثار نکردند و حتی نکتۀ بدی هم نداشتند، فقط شکوه و شکایت از نبودن می کردن :)
مخلص جنابتان هستم :)

پاسخ:
:)
چشم، حتماً :)
الهی تنت سالم باشه همیشه!

عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 81 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 19:40