چندی پیش «هلمابانو»، در طی یک عملیات عوامپسندانه و خواصپسندانه، تصمیم گرفتند تغییر شگرفی در روند بلاگریشان بدهند و به جز موضوعات مهمی که خودشان به رشتۀ تحریر درمیآورند، موضوعاتی هم از دوستانشان بگیرند تا هم خدا را خوش بیاید و هم بندگان خدا را. ما نیز از آنجایی که وبلاگ ایشان جزو معدود وبلاگهایی است که دوست میداریم، سعی کردیم از این قافله عقب نمانیم و موضوعاتی را کادوپیچ خدمت هلما تقدیم کردیم. یکی از این موضوعات، مبحث مهم، قابلانکار و غیرقابلانکار «زندوم» بود. هلما، چنان «پدرشون رو در میارم»طور فرمودند جوری مینویسم که پتۀ هرچه مرد یهلاقباست، روی آب بریزد که گفتم این مهم به دست شخص ایشان تحقق پیدا میکند و جلوی این معضل اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی-نساءستیزی گرفته خواهد شد. نتیجه، آششله قلمکاری شد به نام «زندوم» که انگار دو آشپز داشته است.
از مزاحپراکنی که بگذریم، نوشتند: «چندهمسری مردان؛ موضوعی که به شدت محکوم میکنم»! بشار اسد اگر حادثۀ تروریستی تهران را محکوم کرد علت داشت؛ یعنی محکومکردنش علت دارد. قرآن را باز کنید و سورۀ مائده، آیه32 را بیاورید (هرکس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همۀ انسانها را کشته). هلما اما موضوع «زندوم» را به چه علت محکوم میکند؛ آنهم به شدت، نمیدانم.
در ادامه مینویسند: «در هرشرایط استنثاء وجود دارد... در مورد شرایط نرمال مینویسم». خدا هم حتی استثناء قرار نداده است؛ البته اینکه استثناء قرار نداده، منظور استثناءکردن مواردِ حکم و الّا یکی از موارد استثناء در بطن کلام خدا، این است که اگر میترسید عدالت را رعایت نکنید، به همان یکهمسر اکتفا کنید. بدون شک و قطعاً منظور از استثناء در متن نویسنده «عدالت» نبوده است که اگر بوده، منظور از شرایط نرمال چیست؟ یعنی نویسنده آیه را دیده و کسانی را که عدالت برقرار میکنند استثناء کرده و بعد نرمال، کسانی هستند که عادل نیستند؟ تازه اگر استثناء قائل میشوند، چرا از بیخ محکوم میکنند؛ آن هم به شدت!
حالا کسی به جرأت میتواند بگوید فلانی قطعاً در این زمینه عادل نیست؟ اصلاً علم به عدالت یکنفر (در موضوع مذکوره) از کجا حاصل میشود؟ علم غیب که نداریم! ممکن است برقراری عدالت (که البته جای بحث زیاد دارد که اطالۀ کلام میشود) کار دشواری باشد، اما غیرممکن نیست و هرچیز ممکن را هم میتوان اعمال کرد. ناگفته نماند گاو نر میخواهد و مرد کهن. اصل این است که همه عادلند، مگر اینکه خلافش ثابت شود.
«مردی با پذیرشقلبی سر سفرۀ عقد مینشیند و پیمان محکمی با یک بانوی ترگلورگل میبندد... بدون قضاوت میشود: «فردی تنوعطلب و هوسران»! این که شد قضاوت؛ قضاوتی بدون مدرک! براساس کدام مدرک میشود هوسران؟ یعنی خدا که اجازۀ این عمل را داده که البته واجب هم نیست، هوسرانی را اجازه داده است؟ یا مثلاً آن مردی که با یکبانوی ترگلورگل پیمان محکمی میبندد، نمیتواند بعداً همین پیمان محکم را با دیگری ببندد؟ خداوند از محتویات این پیمان اطلاع نداشته؟ با علم به اینکه در پیمان عقد، چیزی متناقض که خللی در پیمان بعدی ایجاد کند وجود ندارد، مگر اینکه شرط شود. فطرتاً اگر اشکالی در کار بود، دانای اعظم که عالم ازلی و ابدی است بهتر میدانست.
یا در جواب یکی از خوانندههایشان نوشتند «مردی که چند همسر داشته باشد، سلامت روانی ندارد»؛ یعنی بیمار است. منظورشان این است که اگر یکی داشته باشد، سالم است. باز بر اساس چه مدرکی؟ «قاعدۀ لاضرر» که برگرفته از روایت پیامبر است که پیامبر هم جز وحی سخنی نمیفرموده، العیاذبالله عبث است؟ خدا اجازۀ کاری را داده است که سلامت روانی انسان را نشانه رفته؟
در ادامه جالب است که نویسنده تجویز عجیبی میکند؛ یعنی همانطور که تشخیص دادند نوع بیماری روانیست، برای این بیماری تجویز کردند: «طلاق مکروهترین حلال خداست»؛ یعنی اعتقاد دارند که طلاق دادن همسر اول، اولویت دارد بر هوو آوردن. این اولویت از کجا آمده و اصلاً پشتوانه دارد یا نه، خدا عالم است. نویسنده با همین عبارت «طلاق مکروهترین حلال خداست» ثابت کرد که از حلال، حرام، مستحب، مکروه و مباح خدا اطلاع دارند و در انتهای متن مینویسند: «با علم بر شرایط روز نظرم همان است که در سطرهای اول گفتم؛ همینقدر قاطع»! پس نویسندهای که اطلاع دارد طلاق مکروهترین حلال خداست (که بیشتر میگویند منفورترین) و البته با علم به مسائل، چطور امری مباح، بلکه مستحب که از جانب مولا صادر شده است را محکوم میکند؛ آن هم به شدت و قاطعانه؟ صد البته نمیداند.
من در این مقال به صورت تخصصی موضوع را مطرح نکردم و الّا جا برای بحث بسیار است. نمیگویم من مخالف یا موافق این موضوع هستم، اصل بر تکهمسری است، فقط و فقط میگویم نویسنده مسئول آنچه مینویسد است. نویسنده نهتنها مسئول متن است، بلکه باید بتواند پیاپی حفرههای ریز و درشت متنش را با برهان قوی پر کند.
برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 79