شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align=""> بخوانید, ...ادامه مطلب
نمونۀ کامل تبدیل خاطره به داستان، این داستان است. داستانی دلچسب که پلهپله جلو میرود و یک روایت صمیمانه_عاشقانه را بهتصویر میکشد. فضاسازیِ کمنظیر آن، منِ خواننده را به محیط داستان کشانده و با را, ...ادامه مطلب
گاهی غرور کاذب مانع از ورود حرف درست به قلب بشر میشود. ممکن است برای «کمنیاوردن» در جلوت به کار خود ادامه دهند اما، همینکه در خلوت به فکر بروند و پی به مسیر اشتباه ببرند، کفایت میکند. آرامآرام اما باید جابیفتد که نقدها به هیچوجه بازگشت به افراد و شخصیتها ندارند؛ نقدها برمیگردند به نوشتهها، , ...ادامه مطلب
دو فاکتور اگر در یک متن باشند، میتوان آن را داستان نامید و خودبهخود متن از حیطۀ یادداشت خارج میشود؛ شخصیت و ماجرا. در داستان «دردها» به قلم حریر، دومی هست، اما کمرنگ است. بیشتر شخصیتمحور است. این کمرنگی اما جبران میشود؛ کجا؟ آنجا که ماجرا نقش گرهگشایی را ایفا میکند و تحسین نگارنده را برمی, ...ادامه مطلب
یادداشت اول / یادداشت دوم / یادداشت سوم بنابر قولی که داده بودم و عهدی که بستم، تا اتمام کارِ گروه ششم در خدمت هستم. اما بعد: طنز یعنی مطلب شمارۀ چهار. همهچیز دارد؛ هم قلم توانای نویسنده در آن نهفته است، هم تکههای ناب طنزگونه و هم استفادۀ ابزاری از وسائل و دادههای خداوندی برای ابراز حس. هنر نویس, ...ادامه مطلب
اولِ کلام یه تشکر بکنم از «بانوچه» که دعوت کردن بنده رو به این بازی وبلاگی. منم عاشق بازی! چه تو این فضای نسبتاً مجازی، چه هرجا. از اونجایی که رد دعوت برای هر مؤمن(؟) و مؤمنهای جایز نیست، اجابتش کردم. به جان خودم که میخوام دنیام نباشه، تا حالا هیچکس بهم هدیه نداده؛ نه کتاب، نه هیچی. چرا؛ یه رف, ...ادامه مطلب
چندی پیش «هلمابانو»، در طی یک عملیات عوامپسندانه و خواصپسندانه، تصمیم گرفتند تغییر شگرفی در روند بلاگریشان بدهند و به جز موضوعات مهمی که خودشان به رشتۀ تحریر درمیآورند، موضوعاتی هم از دوستانشان بگیرند تا هم خدا را خوش بیاید و هم بندگان خدا را. ما نیز از آنجایی که وبلاگ ایشان جزو معدود وبلاگ, ...ادامه مطلب
یادداشتی بر داستان «غربت» نوشتۀ حریر وقتی کسی برای اولینبار دست به یک کار بزرگ میزند، از دور شاید این کار برای او بسیار بزرگ جلوه کند، اما همین که قدم اول را برداشت و دومی هم پشتبندش آمد، دیگر سومی و چهارمی و پنجمی برایش آسان میشود. اینکه میگویند هر سربالایی یک سرازیری دارد، درست است، اما برعک, ...ادامه مطلب
رابطۀ دوستپسری و دوستدختری عاقبت ندارد؛ نمونۀ بارزش همین پسر عموی من. دختری را در خیابان دید و یکدل که نه، بلکه صددل عاشق جمالش شد و یکروز دیدیم کارت دعوتی آمده که وقتی بندِ باریک قهوهای رنگش را بیرون میکشیدیم، نام سعید و الناز، در رأس کارت چشم, ...ادامه مطلب
خدمت شما بزرگواران عرض کنم همینطور که ارتباطات ما از طریق فضای نسبتاً مجازی، روز به روز و ساعت به ساعت و دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه و قسعلیهذا در حال گسترش است، به همان میزان گند زدن به زبان سلیس و روان فارسی هم رواج پیدا کرده است و ما شاهد ک, ...ادامه مطلب
دیشب بابای خدابیامرزم آمد به خوابم و گفت میرزا وقتت تمام است. شرح ماجرا را بخواهید، این است که در خواب، خوابیده بودم که یکمرتبه پدر مرحومم از خواب، در خواب بیدارم کرد و گفت که بلندشو و غسلی بکن که نوبتی هم باشد نوبت توست. در خواب به هول و ولا افتادم که چه کنم! چقدر کار انجام نشده داشتم. مانده بودم , ...ادامه مطلب
سلام آیا کسی هست از من در سال 95 کینهای به دل داشته باشد؟ اگر کسی هست به جان ایشون و معصومیتش بر من ببخشاید: قول می دهم پسر خوبی باشم :) عیدتون مبارک! سال خوبی داشته باشید!, ...ادامه مطلب
پیوست به آن پستی که نوشتم دنبال کنندهها را دوست دارم، الان اضافه میکنم که از نظر من وقتی نوشتههای کسی را دنبال میکنم، انگار که یک تعهدی نسبت به آنها دارم، یعنی باید بخوانمشان. حالا گاهی حرف برای گفتن در مورد پستشان دارم، یا اینکه نه، فقط میخوانمشان. مهم همین است که در درونم حسیست که این تعه, ...ادامه مطلب
دو سه ترمی می شود که با دکتر قاف کلاس داریم. حقا که جزو بزرگ ترین افتخارات زندگیم میدانم شاگرد این مرد بودن را. و هر روز به این فکر میکنم که در زندگی ام چه کار مثبتی انجام داده ام که خدا مرا شایسته این دانسته که از یکجا بکند و بنشاندجای دیگر تا امروز شاگرد استاد باشم و پای حرف هایشان بنشینم و در س, ...ادامه مطلب