شیرین به‌اندازۀ قاچ‌های هندوانه (برای سخن‌سرا)

ساخت وبلاگ

http://bayanbox.ir/view/1527268650846624963/Untitled21.jpg

نمونۀ کامل تبدیل خاطره به داستان، این داستان است. داستانی دل‌چسب که پله‌پله جلو می‌رود و یک روایت صمیمانه_عاشقانه را به‌تصویر می‌کشد. فضاسازیِ کم‌نظیر آن، منِ خواننده را به محیط داستان کشانده و با راوی همراه می‌کند. نویسنده خودش محیط را لمس کرده و حسش را به مخاطب انتقال می‌دهد. به‌خوبی از فلاش‌بک‌ بهره برده و به گذشته رجوع می‌کند. هیچ‌چیز زائدی در داستان نمی‌بینم. همه‌چیز در خدمت داستان؛ حتی مهمان‌ها و بچه‌های ریز و درشت‌شان. همۀ عناصر دست‌به‌دست هم می‌دهند تا از نقطۀ A به B برسیم؛ از عشق به دوچرخه _که انگار ابدی است_ به عشقِ مهندس حامد.

نویسنده نگاهش به میوه‌های رنگارنگ است. سبزی دل‌انگیز گوجه سبز و خیار، سرخی شورانگیز گیلاس و آلبالو، صورتی آرام‌بخش هندوانه, و سبزی روشن قاچ‌های لوزی‌شکلِ طالبی حواسش را پرت کرده است. در زمان حال است. بوی خوش میوه‌ها تا فیها خالدونِ مغزش فرورفته و جاودان گشته و این جاوادنگی و این بو، او را از تابستانِ امسال به تابستان آن‌سال پرت می‌کند. اما کدام تابستان؟ آن تابستان که مهمان داشتند و به عشق دوچرخۀ حامد، میوه پنهان می‌کرد و خواب دوچرخه می‌دید و عروسک موطلایی داشت؟ یا آن تابستان که ترم اول را تمام کرده و مهندس برای,ش لبخند می‌زند؟ یا آن تابستان که از سرِ کار برگشته و حامد با صورتی گل‌انداخته از او تقاضای ازدواج دارد؟  کدام تابستان؟ تعلیق خوب ایجاد شده است، هرچند آن‌قدر قوی نه که هر خواننده‌ای را بکشاند، اما می‌توان بیان کرد که نثر به‌قدری شیرین, است که هر خواننده‌ای اگر ادامه دهد شیفته می‌شود. اما هنوز مشکل حل نمی‌شود. نویسنده از یک تابستان سخن گفته؛ درحالی که با چند تابستان طرفم. مشکل اینجاست که با شروع هر تابستان، تصور می‌کنم به‌زمان حال برگشتم، اما هنوز در بند گذشتۀ راوی‌ام. این پروسه چهار مرحله دارد:

1) عاشق دوچرخۀ طلایی حامد هستم؛

2) مهندس حامد با دوچرخه از کنارم رد می‌شود و لبخند می‌زند؛

3) مهندس حامد با صورتی گل‌انداخته از من خواستگاری می‌کند؛

4) من دوچرخه و صاحبش را با هم دارم.

کدام یک از این تابستان‌ها مد نظر راوی است. بله؛ همه کأنه یک تابستان است؛ این مفهومی است که منِ خواننده می‌گیرم و لذت می‌برم، اما در نثر، به‌لحاظ ذهنی، مخاطب در حال و گذشته در تردد است. این مشکل با یک «ها»‌ی ناقابل مرتفع می‌شود؛ «بوی تابستان امسال و آن سال‌ها».

سرِ تعظیم فرود می‌آورم در برابر قلمِ نویسندۀ بزرگوار. با این‌که اولین‌بار است ترکیبِ «قارچ هندوانه,» را می‌بینم، اما جدای از آن، داستان دوچرخۀ طلایی داستان خوبی است؛ لطیف و عاشقانه. شیرین, به‌اندازۀ قاچ‌های هندوانه,.  

عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 23:52