دو فاکتور اگر در یک متن باشند، میتوان آن را داستان نامید و خودبهخود متن از حیطۀ یادداشت خارج میشود؛ شخصیت و ماجرا. در داستان «دردها» به قلم حریر، دومی هست، اما کمرنگ است. بیشتر شخصیتمحور است. این کمرنگی اما جبران میشود؛ کجا؟ آنجا که ماجرا نقش گرهگشایی را ایفا میکند و تحسین نگارنده را برمیانگیزد.
عنوان داستان (دردها) عنوانی داستانی نیست؛ چون عنوان مهم است. خدا را شکر آنقدر برای واژهها میتوان جایگزین گذاشت و یا ترکیبشان کرد که انتخاب اولین چیزی که به ذهن متبادر میشود، ایراد محسوب شود. عنوان باید گیرا باشد. فرض کنید داستانی نوشتید و خواستید روانۀ بازارش کنید و اسمش را بگذارید «دردها»؛ آن هم کجا؟ بزرگ روی جلد و با رنگ قرمز و آن «ها»اش را هم پیچ در پیچ، دور «درد» حلقه کنید، خریدار دارد؟ گیرایی دارد که مشتری را به خرید وادارد؟ ندارد؛ مثلاً «آلام» گیراتر است؛ داستانیتر است. پیشنهاد نیست، مثال است.
داستان، عشق صفدر را به دختر تنفروش و درد دل او را با ماهیها، با کلمات به تصویر میکشد. عرض کردم، نقطه قوت اثر در گرهگشاییست. نویسنده اگر در اوج به پایان برساند، اثرش احسنت دارد.
ناپختگی در ویرایش و عجله در ارسال داستان به چشم میآید. نویسنده اگر خرج داستان نکند و داستان را مثل نوزادش از ابتدا تر و خشک نکند و مدام پوشکش را عوض نکند و بیخیال این نوزاد شود، احتمال دارد ناخلف بار بیاید و میشود کلمات بعضاً ناپخته و ناخلف «دردها». دیالوگنویسی، یکی از جاهاییست که نویسنده مجاز است رو به محاوره بیاورد. نویسنده اگر از همین مُجاز برای نوشتن دیالوگها استفاده میکرد، حس متن و شخصیت بهتر القاء میشد. از این منظر، دوگانگی حتی در متنِ دردها دیده میشود.
نویسنده از نظر شخصیتپردازی در همین قالبِ داستان چیزی کم نگذاشته است. ممکن است انقلتی وارد شود که شخصیتها شبیه به هم هستند. در شخصیتپردازی شغل، تحصیل، موقعیت مکانی و زمانی و... مهم هستند، اما این داستان دو شخصیت دارد؛ راوی (علی) و برادرش صفدر. تأکید میکنم روی واژۀ برادر؛ این دو برادرند. دو برادر اگر گوشت هم را بخورند، استخوان هم را دور نمیاندازند. از شواهد و قرائن متن هم چیزی جز برادریت استنباط نمیشود کما اینکه در متن ذکر شده که پدر از دست دادهاند و این برادر، حکم پدر را نیز برای این علی 16 ساله دارد. چه اشکال دارد اگر خلق و خویی از برادر به ارث ببرد؟
یا ممکن است انقلت آورند که چرا یک شخصیت لات، فیلسوف است و حرفهای فیلسوفانه میزند؟ مستشکل یحتمل با اینگونه افراد دمخور نبوده است یا کم دمخور بوده است. این افراد که علیالظاهر به اصطلاح جاهلند و لات و کتابنخواندهاند، گاهی حرفهایی میزنند که ارسطو و افلاطون نزدهاند. این نکته از آسمان نازل نشده، مدتها با اینگونه افراد برای ساخت فیلمی نشست و برخاست داشتهام فلذا اصل همان است که نویسنده در پردازش شخصیتها در این داستان (تأکید میکنم، در این داستان و با استفاده از قرائن که اگر قرائن حاکی از چیز دیگری بود، شخصیت نیز باید تغییر میکرد) چیزی کم نگذاشته است.
داستان دردها داستان خوبیست. کم و کسری دارد، اما ذاتاً خوب است. تضمین میدهم اگر حریر بیشتر از اینکه فکر سریع نوشتن و ارسال مطلب باشد تا بازخورد مخاطب و دوستانش را بگیرد، به فکر بازنویسی، بازنویسی و بازنویسی مطلبش باشد (چون در نهایت قرار است ارسال شود، چه بهتر پاکیزه و کمعیب ارسال شود) به اصل هدفش نزدیک و نزدیکتر خواهد شد.
برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 76