املاء و انشاء هردو مهمند؛ املاء مهمتر. هرچه میگذرد، بیشتر حسرت میخورم. حسرت زمانی را که زنگ انشاء بود و ما خیال میکردیم خداوند انشاء را برای آزار ما خلق کرده. غافل بودیم! این غفلت از هر نوعش، به نوعی در زندگی همۀ ما بوده است. اما اینکه املاء مهمتر است دلیل دارد.
املاء و نوشتن صحیح واژهها، بهنوعی خبر از سواد نویسنده میدهند. این سواد بسیار مهم است. مهم از این منظر که قرار است منِ خواننده در پای منبر نویسندهای بنشینم که میخواهد اعتقادش را، تم مطلبش را، حرف دلش را به مغزم برساند و در آنجا عمل تجزیه و تحلیل صورت بگیرد. طبق همین روند، خواننده، نویسنده را در حدی میداند که نشستن پای منبرش را اتلاف وقت نمیداند. نویسنده را با سواد میپندارد.
تصور کنید در حین مطالعۀ یک مطلب، به واژههایی برخورد کردید که ریختشان انگار با آنچه قبلاً دیدهاید متفاوت است. مطلب را گنگ نکنم؛ با غلط املائی مواجه شدید. دو حالت دارد؛ یا اینکه اشتباه تایپی است که خارج از مانحنفیه است و یا بیسوادی نویسنده است. ربطش به سواد این است که نویسندهای که خود اهل مطالعه نبوده و حتی زحمت تحقیق برای متنش را نکشیده و یا حتی به خود زحمت نداده ببیند واژهای را که مینویسد درست است یا نه، چطور میتواند حامل پیامش به ذهن مخاطب باشد؟ هرچه رشته است پنبه میشود.
ممکن است سؤال شود که غلط املائی، چه ربطی به پیام مطلب دارد؟ جوابش این است که وقتی خواننده با اشکالات املائی متن مواجه شود و اولی را با اغماض رد کند، به دومی و سومی که برسد، کلاً به اهل مطالعه بودن نویسنده شک میکند. که اگر نویسنده اهل مطالعه و تحقیق بود، لااقل درست واژهها را در کتب مختلف و حتی در این فضای نسبتاً مجازی به کرات دیده بود، آنوقت کسی که اهل مطالعه نیست، لابد پیامش هم از سر معده است. نویسندهای که اهل مطالعه نباشد... بماند.
وبلاگنویسی فایدهای ندارد اگر حداقل هفتهای یک کتاب نخوانیم. وبلاگنویسی فایدهای ندارد اگر پشت واژههایمان تفکر نباشد. وبلاگنویسی فایدهای ندارد اگر هنگام شک در یک واژه، به تحقیق پیرامون آن نپردازیم و برای خالی نبودن عریضه، صفحۀ وب را سیاه کنیم. فایدهای ندارد؛ نه برای خودمان و نه برای دیگران. وبلاگنویسی یعنی تلاش برای مطالعهای مؤثر و انتقال این تأثیر مثبت و آموختههایمان بر روی وب، به امید اینکه در دلی نفوذ کند و لاجرم بنشیند؛ حتی روزمرهنویسیهایمان هم میتواند حامل نکتهای برای مخاطبانمان باشد. هدف این نباشد، به مرور ملالآور میشود و این چنین فریاد خداحافظیها و به امید دیدارها به صدا درمیآیند.
دو سؤال همیشه در ذهنتان مرور شود:
1) چرا باید مخاطب برای متن من وقت بگذارد، وقتی خودم هیچ تلاشی برای محتوای مطلبم نکردم؟
2) خودتان باشید، حاضرید زحمت مطالعۀ مطلبی را بکشید که خود نویسندهاش زحمت مطالعه به خودش نداده؟
همۀ اینها که نوشتم، برای کسی است که واقعاً قصد نوشتن به معنای واقعی نوشتن و ایجاد تفکر و حال خوب در مخاطب دارد و برای تفریح و اتلاف وقت قلم را به چرخش وانمیدارد که اگر چنین نباشد، این مطلب برای شما نیست.
به امید روزهای بهتر...
مطلب مرتبط:
هر حبشی بلال نمیشود