نقد فیلم خانه دختر

ساخت وبلاگ

کدام خانه؟ کدام دختر؟

«خانه دختر» عملاً تکه پاره و از هم‌گسسته و گیج‌کننده است و بی‌هویت. نه خانه‌ای دارد و نه دختری. شهرام شاه‌حسینی، سازندۀ آن، تمی در آن به‌کار برده که جزو نوادر است و  نمونه‌اش نیست در سینمای ایران. حداقل من ندیده‌ام. خلاصه‌ای که از فیلمنامۀ پرویز شهبازی بیان‌شده، این است که: «مرتضی (بابک کریمی) قصد دارد خانه کوچک‌شان را زیر قیمت بفروشد تا زودتر از محله و نگاه سنگین مردم فرار کند». شاید اگر فیلمساز آزاد بود و می‌توانست بی‌دغدغه طی‌ طریق کند، می‌شد اثرش را یک نوآوری موضوع در سینما قلمداد کرد، اما وقتی به فیلم اکران‌شده می‌رسیم، چیزی از آن باقی نمانده است و بدل شده به جدول کلمات متقاطع و سؤالاتی که جوابی درخور برای‌شان پیدا نمی‌شود.

مجبور می‌شویم فیلم را به دو نسخه دسته‌بندی کنیم؛ نسخۀ اول، برطبق خلاصه داستانی که گذشت و نسخۀ دوم، براساس آن‌چه می‌بینیم. در واقع نسخۀ ثانویه و سانسور شدۀ فیلم و عصارۀ فیلمنامۀ شهبازی می‌شود: «دو دختر دانشجو (باران کوثری و پگاه آهنگرانی) خود را برای عروسی هم‌کلاسی خود سمیرا (رعنا آزادی‌ور) آماده می‌کنند که خبر می‌رسد سمیرا مرده است». این با آن‌چه می‌بینیم مطابقت دارد. در این‌جا هرچه می‌گردید تا ارتباطی میان نام فیلم و فیلم برقرار کنید، نمی‌شود. گیج‌کننده است. فیلمی که می‌بینیم، چه ارتباطی با لفظ «خانۀ دختر» دارد؟ فیلمساز سعی کرده با فرم روایت و استفاده از کدهای اجباری، جریان و مسیر اثر را به‌دست مخاطب بدهد. مخاطب عام درمانده می‌شود. مخاطب خاص به‌زور می‌فهمد و این عجیب به نسخۀ ثانویه ضربه زده است.

فیلم با خرید -ملزومات عروسی- دوستانِ دانشجو (کوثری و آهنگرانی) شروع می‌شود و خیلی‌ زود با خبر مرگ سمیرا به نظر می‌رسد یک تعلیق حساب‌شده ایجاد می‌کند. این به‌شدت خوب است. روایتی که با غافلگیری و تعلیق آغاز شود، در نگه‌داشتن مخاطب موفق عمل می‌کند؛ به‌شرطی که در ادامه با همان روند حساب‌شده پیش برود که بیننده حتی، با وجود بازشدن گره و حل معما، احساس اتلاف‌ وقت نکند. در ادامه، پی‌گیری ماجرا به دست دوستان سمیرا می‌افتد. با انگیزۀ اولیه، معلوم نیست چرا رها می‌کنند. شخصیت باران کوثری و پگاه آهنگرانی، تقریباً در خدمت فیلم است؛ پگاه آهنگرانی مؤثرتر عمل می‌کند، اما همین که به‌ناگاه در اواسط فیلم، بی‌هیچ منطقی از فیلم کنار می‌رود، قابل درک نیست، اما از بازی خوبش نمی‌شود گذشت. جدایی باران کوثری از فیلم منطقی‌تر به‌نظر می‌رسد. تصمیم می‌گیرد به‌نوعی دور شود و به شهرش بازمی‌گردد. زین‌پس، ادامۀ مسیر، به دست منصور (حامد بهداد) می‌افتد که یک بازی متفاوت و بهتری را نسبت به آن‌چه در کارنامه دارد، به‌ نمایش گذاشته است؛ بازی روان، ساده، بدون‌ اغراق؛ دقیقاً در خدمت فیلم. جاهایی از الفاظ زننده استفاده می‌کند و وای به‌روز سینمایی که با الفاظ رکیک و زننده، تماشاگرش را بخنداند.

نکتۀ اصلی -و متمایز- فیلم که با وجود کمیاب‌بودن، جسارت فیلمساز به‌حساب می‌آید، علت مرگ سمیراست. در عین‌حال –برطبق آن‌چه می‌بینیم- یک علت بی‌منطق که نمی‌تواند نتیجه‌اش مرگ باشد؛ مگر این‌که کار پیچیده‌تر از این‌ها باشد که در اثر نمی‌بینیم. حقیقتش از علت اصلی چیزی باقی‌‌ نمانده، تنها یک‌سری کدهای مبهم -که با دقیق‌شدن مخاطب خاص مشخص می‌شود- باقی مانده است. از معاینۀ سمیرا قبل از عروسی بگیرید تا واکنش غیرمنطقی پدر سمیرا در مواجهه با مرگ او و کوچ او از محله. از ایمیل‌ها و پیامک‌هایی که خواهر سمیرا (پردیس احمدیه) به اسم سمیرا، برای آهنگرانی و کوثری می‌فرستد تا عملکردش در منزل و سکوت. به‌نظر می‌رسد خواهر سمیرا از هرچه بر او و خواهرش گذشته آگاه است. افکار همه به‌سمت اوست. فیلمساز با این کدها قصد محکم‌کردن تعلیقش را دارد که نتیجه ضعف آن است؛ که خواهر عملاً منفعل، بی‌خاصیت و بی‌هدف عمل می‌کند. همۀ این‌ها خبر از یک حادثه در گذشتۀ رعنا و خواهرش می‌دهد. کار از خانۀ پدری خراب شده که به‌نوعی خانۀ دختر محسوب می‌شود؛ مع‌الاسف، به وضوح در فیلم اثری از آن نیست و این است ضربه‌زننده.    

اگر فیلم اجازه داشت حتی بدون سانسور اکران شود، باز مشکل اساسی داشت. اثر در شخصیت‌پردازی سمیرا دچار مشکل است. اگر کار از خانۀ دختر خراب است، چرا سمیرا انقدر شاداب و باطراوت است؟ آیا نباید چنین ضربه‌ای، از چنین مکانی، ادامۀ زندگی او را مختل کند؟ نباید از لحاظ روانی دچار تخریب شود و در ظاهر به افسرده‌ها بماند؟ البته ناگفته نماند؛ فیلمساز به‌خوبی از پس نشان دادن پاکدامنی سمیرا برآمده؛ مثل عدم‌گذاشتن دست در دست منصور، قبل از عقد و حتی در کلام اطرافیان، این‌ نکته به‌خوبی نشان داده شده است. شادابی‌اش اما بی‌منطق است؛ مثل علت مرگش. برعکس شخصیت خواهرش، به‌مراتب -باوجود منفعل‌بودن- بهتر است، برای هدفی که نمی‌رساند.

فیلم روایتی غیرخطی دارد. قسمتی از آن با فلاش‌بک روایت می‌شود. چنین فرم روایتی، در واقع منطق اثر را معقول جلوه می‌دهد. باوجود چنین تمهیدی اما، کار سطحی درآمده. در چنین روایتی، همۀ عناصر در جهت پایانی قوی قدم برمی‌دارند. پایان نه‌چندان دلچسب در این اثر، مخاطب را سردرگم، مشوش و با سؤالات بسیاری از سالن خارج می‌کند؛ پایانی بازتر از باز.

خانۀ دختر به استناد سوژۀ نادرش و این‌که خیلی‌ کم پیش می‌آید چنین اتفاقی رخ بدهد و برطبق آن‌چه می‌بینیم، فیلم ضعیفی است و در عین‌ حال جسورانه؛ از حیث مطرح‌کردن چنین موضوعی (البته اگر به وضوح بیان می‌شد). متأسفانه اما چیزی که می‌بینیم، فرسنگ‌ها باچیزی که بوده فاصله داشته و به‌‌واقع اثری بی‌خاصیت ، بی‌سر و ته ، شلخته و پر از ابهام است. نه صاحب اثر می‌فهمد چه تحویل داده و نه مخاطب می‌فهمد چه تحویل گرفته است. خانۀ دختر، به دوشیزه‌ای می‌ماند که ظاهراً دوشیزه است و در واقع باکره نیست، اما می‌خواهد حفظ ظاهر کند و بکر بماند، درحالی که در اصل، ظاهراً به واسطۀ جداشدن صحنه‌هایی یا کدهای اصلی که می‌توانست مخاطب را قانع کند، درمانده است. به‌عبارت دیگر، خانۀ دختر، فیلمی‌ست به ظاهر باکره که قربانی سانسور شده است.

عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 211 تاريخ : شنبه 20 آبان 1396 ساعت: 10:33