حرف زدن در مورد سوژهها کیف خاصی دارد. کسی که مثلاً در مورد یک تصادف دارد صحبت میکند را دیدهاید؟ دیدهاید با چه هیجانی سخن بر زبان میراند؟ یکی از سرگرمیهای افرادی که به نوعی دست به قلم دارند نیز همین است. مثلاً در کافهای، در فضایی دلنشین، حسین مداحی به علیترین میگوید: «یک سوژه عالی برای یک داستان دارم، گوش کن؛ در مورد دختری است که میخواهد خودکشی کند. این حادثه در خیابان طبرسی صورت میگیرد...» و بعد دوباره قهوه سفارش میدهند و ساعتها از ایدههایشان برای هم میگویند و به همان نسبت ساعتها وقت خودشان را تلف میکنند، با وجودی که میتوانستند در همین چند ساعت داستانشان را بنویسند.
با این تفاسیر ممکن است اصلاً حسین مداحی داستانش را ننویسد. چون جناب مداحی با گفتن سوژه قویاش به علیترین، از فشار احساسی آن راحت شده است. در ضمن واکنش علیترین را دیده و حتی تعریف و تمجیدها و ستایش او را نسبت به اثر شنیده است و اگر واقعیتش را بخواهید تهِ ته دلش انگار دیگر نوشتن آن برایش لطفی ندارد.
امشب، در افتتاحیۀ جشنواره فیلم فجر، از فرهاد توحیدی تجلیل شد. قبلش فیلمی از ایشان پخش کردند که فرهادخان توحیدی در بازار ماهیفروشان بود. از ایشان پرسیده شد که همین الان در مورد ماهیفروشها، بداهه یک قصه بگوید. کمی فکر کرد و گفت: «من تا قصهای رو ثبت نکنم، برای کسی تعریف نمیکنم.» بعدش هم به شوخی گفت: «ما خودمون موضوع میدیم به هنرجوها اتود بزنن و تازه شما...» در هر صورت مکمل خوبی برای مطلب من به شمار میآمد.
نوشتن یک داستان خوب را با تعریف کردن آن برای دیگران از دست ندهید و به جای نوشتن، حرف آن را نزنید، انگار نه انگار؛ ایده که آمد، تنها قلم و کاغذ را دوست خود بدانید.
برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 76