هشت سین عید!

ساخت وبلاگ

بابای خدابیامرزم سبیل کَت و کلفتی داشت؛ آن‌قدر کلفت که توی محل معروف شده به «سیبیل» و تا این کلمه پشت‌بند اسمش نمی‌آمد، کسی نمی‌شناختش. دم‌دمای عید که می‌شد و من و آبجی هوس رخت و لباس نو می‌کردیم، یک چرخشی به سبیلش می‌داد و می‌گفت: «هیچی نگو بِچّه؛ عید مالی بِچه پول‌داراس، نه مالی من و تو که جیبیمون خالیِس و دلیمون ناخوش!» من هم یک مدت همین فکر را می‌کردم؛ شاید وقتی حساب و کتاب جیب بابام با اتیکت اجناس توی مغازه‌ها خیلی توفیر داشت. ولی روزگار می‌چرخد و آدم با هر چرخشش، هزار بار رنگ عوض می‌کند. حالا اما می‌دانم چی از ریخت و پاش‌های آن‌چنانی برای عید بهتر است؛ سلامتی و دل خوش؛ و صد البته سلامتی خیلی بیشتر. دل کارش بهانه گرفتن است؛ همیشه یک مرگش هست، نباید خیلی زیاد محلش داد، ولی باز خوب است که در کنار سلامتی، مکمل باشد.

حالا در این سن و سال، فکر می‌کنم عید فقط مال پول‌دارها نیست، مال هرکسی‌ست که تنش سلامت باشد و یک هفت‌سین پهن کند گوشه خانه‌اش، بنشیند کنارش و کانال‌ها را بالا، پایین کند برای لحظه تحویل سال! 

ما همیشه هشت‌سین داشتیم عوض هفت‌سین! خود این هشت‌سین باعث شد بفهمم عید فقط مال مایه‌دارها نیست. عید، مال کسانی‌ست که دوست‌شان داریم و باز دوست داریم عید دور و برمان باشند و وقتی سال نو شد، بپریم بغل‌شان. عید، مال کسی‌ست که روز اول سال ننه، باباش در کنارش باشند و با جیغ و هوار برود سمت بابا و بگوید: «عیدی منو بده!» یک سماور هم آن‌جا قل‌قل کند و منتظر باشد تا یکی‌یکی بقیه خانواده هم برسند و یک چایی و شیرینی دور هم بخورند؛ مدام به هم تعارف کنند که «شما شیرینی از این ریزا دوست دارین یا از این گنده‌ها؟» شما هم بگویید: «از اون ریزا، ریزای آرد نخودچی!» این را می‌گویند دل خوش!

امسال هم یک‌ساعت بیشتر به سال تحویل نمانده بود که به سرم زد سفره هفت‌سین بچینم. برای این‌که تنها نباشم، آبجی را کوک کردم و شروع کردیم به جور کردن چیزهای سفره. ننه که داشت جارو می‌زد و دید من و آبجی به این طرف و آن طرف می‌دویم و محلی به ننه نمی‌گذاریم، دادش در آمد و گفت: «این ادا اطوارا چی‌چیِس در میارین خیر ندیدا! یکیدون بیاین کمکی من!» تا دید باز محلش نمی‌گذاریم، یک «لا اله الا الله» گفت و شروع کرد به جارو کردن. من کمی الکی این طرف و آن طرف دویدم و بعد ایستادم و فقط دستور می‌دادم. آبجی هم تندتند می‌آورد و می‌چید. آینه، قرآن، شمع، سرکه، سماق، تخم‌مرغ، سیب، سکه، سمنوهای باقیمانده از پخت و پز عمه شهین. پریدم و سبزه را از حیاط آوردم و آبجی را هم فرستادم پی سیر. همه‌چیز که جور شد، با کیف نشستیم سر سفره و حال می‌کردیم با چیدمان‌مان. چقدر خوشگل شده بود! ننه که نونوار کرده بود، آمد نشست کنار ما. چیزی از نشستنش نگذشت که پقی زد زیر گریه و حال ما را هم گرفت.

حالا که آب‌ها از آسیاب افتاده، حالا که می‌خواهید هفت‌سین‌های‌تان را جمع کنید و بپیچید لای بقچه و بگذارید در بین سبد خاطرات، برای‌تان به قاعده چند خط اعتراف میکنم.

از زمانی که به یاد می‌آورم، ترکیب هفت‌سین ما یک نقطه اشتراک داشته با ترکیب پرسپولیس؛ اخص پرسپولیس چند سال اخیر. این نقطه اشتراک هم چیزی نبوده غیر از «عدم ثبات!» یک سال سبزه بوده و سیب و سیر و سماق و سمنو و سرکه و سکه. یک سال سیر نبوده، عوضش سنجد گذاشته‌ایم؛ یک‌سال ساعت نشسته جای سمنو، موقعی که عمه سمنو نپخته بود؛ سال دیگر هم جای سیر. ولی چیزی که بود، هفت‌سین ما همیشه هشت‌سین بود، الا امسال که یک سینش کم بود؛ یعنی همه چیزش بود الا «سیبیل». بله؛ اعتراف می‌کنم از امسال «سیبیل» هیچ جایی در ترکیب تیم هفت‌سین ما نداشت، حتی روی نیمکت، بین ذخیره‌ها؛ حتی روی سکو، بین تماشاگران!

حالا رسیدم به حرف بابای خدابیامرزم «عید مالی بِچه پول‌داراس...!» نه آن‌هایی که دل‌شان خوش نیست و هشت‌سین‌شان شده هفت‌سین! 

مواظب دل خوش‌تان باشید. 

با آرزوی سالی خوب و پر از آرامش 

عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 74 تاريخ : يکشنبه 27 فروردين 1396 ساعت: 8:56