نطفه‌ای که پست شد!

ساخت وبلاگ

در همین فضای نسبتاً مجازی و با تمام دغدغه‌هایی که بلاگرها دارند برای این‌که پر کنند فضای وب را با کلماتی که از درون آن‌ها سرچشمه می‌گیرد و بعضاً دیده شده حتی بلاگری دغدغۀ این را دارد که امروز چه بنگارم که بتوانم مخاطبم را سیراب کنم از چشمۀ زلال کلماتم، گاهی نوشته‌هایی دیده می‌شوند که مشخص است پیروی می‌کنند از آن قانون نانوشته که سوژه و موضوعِ خوب و خاص، باید خودش رجوع کند به مغز بلاگر و تبدیل به کلمه شود و توسط شست و سبابه، قلم را برگیرند و خالی کنند روی کاغذ و یا به واسطه و کمک تمام انگشتان، روی کیبورد ضربه شوند و یا که نه، توسط انگشت سبابه روی صفحۀ گوشی ریخته شوند. مهم نیست از چه طریقی، مهم این است که پر می‌شود، کلمه می‌شود و ریخته می‌شود در جایی.

من گاهی نمی‌توانم در مقابل بعضی از نوشته‌ها تمام قد نایستم و دست نزنم. قرار نیست که بلاگری وظیفه داشته باشد که هر روز بنویسد. قرار نیست که با یک روز ننوشتن مخاطب از دست بدهد و راضی شود به هر مطلبی. قرار است که بلاگر تبعیت کند از یک مَثَل معروف که نه تنها در گفتار، بلکه در نوشتار هم «کم گوید و گُزیده همچون دُر!». از میان تمام نوشته‌های یک بلاگر، حتماً نوشته‌ای را پیدا خواهید کرد که حال‌تان را عوض کند؛ که خودش نوشته باشد؛ خودِ خودش؛ خودِ خودِ واقعی‌اش! نه از سر رفع تکلیف. «نطفه‌ای که پست شد» از همین قبیل است. تمِ عاشقانه‌ای آرام که وقتی شروع به خواندنش می‌کنی، همان جملۀ انتهایی انگار بی‌واسطه به مغز منتقل می‌شود؛ «هیسسسسسس! حرف نزن! دهنت رو بیار نزدیک گوشم؛ فقط نفس بکش!».

چهارچوب و ساختار داستان و یادداشت مدت‌هاست از بس تکرار شده و توسط نویسندگان مختلف بیان شده، تقریباً به ثبات رسیده و به شکل یک قانون در این دو مقوله درآمده است. نکتۀ قابل توجه این‌که کلمات جزو مایملک نویسنده‌هاست؛ مثل پول. نویسنده باید در خرج کردن کلمات دقت کافی را داشته باشد. ولخرجی به همان میزان قبیح است که خساست دارای این خصلت است. چطور همیشه سعی می‌کنیم برای پول‌های‌مان برنامه‌ریزی کنیم و درست خرج کنیم، در خرج کلمات هم همین حکم صادر می‌شود. نویسنده از خروج کلمه به کلمه و واژه به واژه‌اش هدف دارد و مسیر مشخصی را مد نظر گرفته است، فلذا کلمات یا جملاتی که قرار نیست مرهمی باشند بر زخم‌های متن و یا در گره‌گشایی و پیام دخیل باشند، محکومند به زائده بودن و باید از متن حذف شوند. «بگذریم»‌های زیاد همیشه کارساز نیستند. از اتفاق از بعضی نکاتِ قبل از این بگذریم‌ها، به راحتی نمی‌توان گذشت و این‌که خود نویسنده از این واژه زیاد استفاده کند، در واقع کمک کرده است به پرتاب مخاطب، از آن قضیه به سمتی دیگر که انگار این ماجرایی که من از آن گذشتم، زیاد هم اهمیت ندارد و اگر در فکرش هم فرو رفته‌ای، بیرون بیا! ساختار «نطفه‌ای که پست شد»، تقریباً تبعیت کرده از ساختار یک یادداشت استاندارد. متأسفانه اما شروعش از هم گسسته است.

«وقتی که تقریباً نیمی از فیلم No Country for Old Men را دیده‌ام»:  نکته اینجاست که بردن نام این فیلم و حتی بعد از آن که صحبت از «لذت» و «کنسرو» به میان می‌آید، هیچ تأثیری در روند این عاشقانه ندارد. تو گویی ابتدا، چیزی غیر از انتهاست و زائد است. اگر متن را با دقت بخوانید و یا خوانده باشید، می‌بینید که از اواسط یادداشت، تازه مطلب شکل یادداشت عوام‌پسند به خود می‌گیرد و ابتدائاً مثل روزانه‌نویسی‌های مستر مرادی و هم‌ولایتی امام هشتم است و خیلی که بخواهیم با دید مثبت بنگریم، می‌رود زیرمجموعۀ نوشته‌های هلما و حوا بانو. از همین اواسط اما انگار عمیقاً یادداشت برگرفته از خودِ خودِ وجود سناتور تد است و نه قبلش. به عقیدۀ من این عاشقانه از عبارتِ «شاید بهترین زمان برای تولد این کلمات همین لحظه‌ها باشد. درست زمانی که...» شروع می‌شود و اگر «بگذریم»ها بگذارند و مزاحم فکر منِ مخاطب نشوند، الباقی یادداشت، دقیقاً طبق اصول پیش رفته و نشانگر قلم توانای نویسنده در این عرصه است.

بعضی از بلاگرها فکر می‌کنند و فقط فکر می‌کنند که محاوره‌نویسی ایجاد صمیمیت می‌کند و ادبی نوشتن برای‌شان سخت است، ولی به نظر نگارنده حتماً باید فرقی بین نوشتن و حرف زدن باشد که اگر چنین نبود نوشتن خلق نمی‌شد. لذت محاوره‌نویسی حتی در زیر و بمِ این‌که همۀ متن را محاوره می‌نویسند، گم شده است. مخاطب با دیدن این همه کلمه که به صورت شکسته نوشته شده است، تو گویی خود را در بین جدول متقاطع احساس می‌کند و سرعتش را برای حل کردن کلماتی که هیئت‌شان شبیه هیئت کلمات کتاب‌ها نیست، کم می‌کند و بدتر آن‌که به صورت یک عادت شده است.

«نطفه‌ای که پست شد» از لحاظ ویراش و نگارش که اساس یک یادداشت مناسب است نیز در خیلی از قسمت‌ها لنگ می‌زند که نویسنده از بس عادت به «محاوره‌نویسی‌های بی‌جا!» داشته، در اوج نوشتۀ ادبی‌اش هم شاهد «یه توئه زیبا و جذاب» هستیم، اما محتوای نوشته‌اش به قدری دل‌نشین است که حتی ساعت شش صبح که دهانت به حدی خشک است که نان و پنیر و حلوا شکری (صبحانۀ مورد علاقه‌ات!) هم از گلویت پایین نمی‌رود، خواندنش به همان اندازۀ نان و پنیر و حلوا شکری شیرین است و مدام از ابتدا تا انتها می‌گوید: «هیسسسسسس! حرف نزن! ذهنت رو بیار نزدیک متنم؛ فقط نفس بکش!»

به بهانۀ «نطفه‌ای که پست شد» نوشتۀ سناتور تد   

عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 20 ارديبهشت 1396 ساعت: 17:00