هر حبشی، بِلال نمی شود!

ساخت وبلاگ

در میان مشاغل اگر گشت بزنیم، بعضی از شغل‌ها شرافت خاصی دارند؛ خاصِ خاص، از باب این‌که رسالتی بر دوش دارند. مثلاً معلم‌ها، پزشکان و یا نویسنده‌ها و... . بخواهیم یا نخواهیم، مورد پسندمان باشد یا نباشد، صدق باشد یا کذب، جا افتاده باشد یا نیفتاده باشد، نویسندگی شغل شریف، خاص و عجیبی‌ست.

از آنجا که نویسنده قرار است با شاه‌کارش و اثرش، حرفی را به خورد مخاطب بدهد، باید افضل از مخاطبش باشد، هر چند به اندازۀ یک اپسیلون؛ چون اگر قرار باشد مخاطب حرفش را بپذیرد و اثرش تا منتهی‌الیه قلب خواننده رسوخ کند، باید بیشتر بداند؛ حداقل در همان موضوعی که قرار است به خورد خواننده بدهد و یک لیوان آب هم به رویش. پس فاقد شیء نمی‌تواند مُعطی شیء باشد!

احتمال می‌دهم که عبارت آخِر در پاراگراف بالا را متوجه نشده باشید. فاقد یک چیز، یعنی نویسنده فاقد علم و سواد، نمی‌تواند معطی و اعطاء کننده علم و سواد به خواننده باشد یا نمی‌تواند آنچه مورد انتقاد قرار داده را جوری به مخاطبش بفهماند که خواننده کلامش را بپذیرد و اگر هم عکس‌العملی نشان ندهد، به فکر فرو برود؛ این رسالت یک نویسنده است.

حالا تصور کنید که شخصی (اصطلاحاً نویسنده!) حرفی را بزند که خودش عامل نباشد، یا حرفی را به زور، با وجودی که خودش اعتقاد ندارد، از باب این‌که عریضه خالی نباشد، بزند یا اصلاً هنوز سواد درست و درمان و مطالعه و تحقیقی در مورد کلمات ندارد و «عربده» را «اربده» و «فارغ التحصیل» را «فارق التحصیل» بنویسد؛ چون هر سخن از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند، حرفش لاجرم به دل مخاطب نمی‌نشیند، زور که نیست!

امروز مخاطب هوشیار است، هر متنی را نمی‌خواند، به دنبال متن خوب است که به فکر فرو برود و سبک، سنگین کند، غلط املایی ببیند به سواد نویسنده شک می‌کند، اصلاً ذهنش معطوف همین اشتباهات شده و می‌گوید: «کسی که برای متن خودش وقت نگذاشته، چطور می‌خواهد درونیات ذهنی خویش را به من منتقل کند!» و در یک کلام، امروز دیگر نمی‌توان خواننده را حِمار به حساب آورد!

به بعضی وقتی گفته می‌شود که «چرا نمی‌نویسی؟» می‌گویند که وسواس خاصی برای انتخاب سوژه‌ها دارند، در حالی که قضیه کاملاً برعکس است، سواد نوشتن ندارند و خوب که در کارنامه‌شان بنگرید، یک مطلب چهار خطی در مورد «خندوانه» دارند و یک به اصطلاح شعر، که جفا کرده‌اند در حق شعرا!

وقتی بلال حبشی را برگزیدند برای اذان گفتن، عده‌ای معترض شدند به این مضمون که «آدم حسابی‌تر از بلال حبشی نیست که بر بام کعبه اذان بگوید؟!» غافل از این‌که بلال حبشی همه چیز تمام بود و در عین حال هر حبشی هم بِلال حبشی نمی‌شود! درس داشت؛ سیه چرده هم که باشی، وقتی همه چیزت تمام و کمال باشد، احدی را توان قیام نیست. آن وقت حرفت می‌نشیند، جا باز می‌کند و ماندگار می‌شود.

در همۀ مشاغل خوب و بد یافت می‌شود؛ در نویسندگی حتی. به خاطر همان عبارت اول این پاراگراف اما، نویسنده‌ نماهایی هم هستند که هنوز «هِر» را از «بِر» تشخیص نمی‌دهند! چه می‌شود کرد؟ در یک صندوق میوه، میوه ریز، نارس و گندیده حتی یافت می‌شود؛ شما سعی کنید درشت‌ها و خوب‌هایش را سوا کنید و اگر فرمودند: «درهمه!»، از آن مغازه خرید نکنید که معلوم است یک جای کارش می‌لنگد.

عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 2:34